از اینجایی که من هستم تموم ِ شهر معلومه

کنارم خیلیـا هستن .. دلم پیش ِ تــو آرومه

به من بدبین نشو هرگز بگو چی بوده تقصیرم ؟

به جز آرامش و حسی که از صدات میگیرم

بدبین شدی چـرا ؟ باور نمیکنی

تنهایی منو کمتر نمیکنی

طوفان نشو منو یه قاصدک نکن

من عاشق ِ تـوام .. یک لحظه شک نکن !

اگه دلتنگ باشی تو .. مث ِ بارون شروع میشم

که با هر قطره ى اشکت منم که زیرو رو میشم

همیشه ساده رنجیدی ... همیشه سخت بخشیدی

تو رو میبخشم این لحظه .. شاید بازم منو دیدی

 

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, | 21:7 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

باید کسی باشد
که هر وقت بار خستگی هایت سنگین شد
هر وقت سهمت از بغض بیشتر از توانت شد
بیاید آغوش باز کند
و پناهت شود
و تو یک جا
تمام تنهاییت را
تمام دلتنگیت را
تمام سکوتت را
تمام خستگیهایت را
و تمام بغضت را
میان هُرم نفسهایش
نفس بکشی...


من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, | 21:6 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

برای مجنون ِ بیخیال ِ قصه ات،
یک لیلیِ مغرور باش!
محبتت را به هر بها و بهانه ای

مفروش...

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, | 21:5 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند
لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند
عده ای از آنها ...

با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند
حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن  به دنیا می آیند
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است
اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, | 21:4 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید،
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی چه کسانی اهمیت داده و به خود زحمت می دهند که این دیوار را بشکنند

-اگه یه روز حس کردی تو یه زمان عاشق دونفری دومی رو انتخاب کن چون اگه واقعا عاشق اولی بودی به عشق دومی گرفتار نمی شدی!

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, | 21:3 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

آن که خداحافظی می کند

امید است که برگردد.

بی خداحافظی رفته را خدا می داند...

 

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, | 21:2 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

حقیقت انسان به آن چه اظهار میکند نیست
بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است
که از اظهار آن عاجز است
بنابراین اگر خواستی او را بشناسی
نه به گفته هایش
بلکه به ناگفته هایش گوش فرا بسپار

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, | 21:1 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

 

09379086606

 

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, | 18:55 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

....دلمو به دریا زدمو یه شب بهش اس دادم من دوست ندارم بلکه عاشقتم!!!!!!!!!!!اول باورش نمیشد!!!اخه چندماه پیش بهش گفته بودم عاشق یه نفرم!!گفتش خوش بحال همونی که توعاشقشی!!!!!!!!!!!

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, | 13:16 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

 

غمگین نباش! تو کار درستی کردی... درستش همینه که هر چی توی دلت هست بهش بگی. چه خوب چه بد! تا وقتی که دلخوری هات رو ازش پنهان کنی اون این امکان رو پیدا نمی کنه که دلایل خودش رو برات توضیح بده... و اگه این فرصت رو پیدا نکنه، همیشه این امکان وجود داره که تو توی دلت حکمی درباره ش صادر بکنی و بدون این که فرصت دفاع بهش داده باشی محکومش بکنی... و این خلاف قاعده ی دوست داشتنه!دوستت دارم

 

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, | 13:1 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

 

شاید روزی ...
دوباره در گذر زمان به یكدیگر برسیم!
آنروز من اشتباه
گذشته را تكرار نخواهم كرد !
تو را از دست میدهم
اما غرورم را نه ...!

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 9:26 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

 

فریادها مرده اند

سکوت جاریست

تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است!

می گویند خدا تنهاست.

ما که خدا نیستیم

پس چرا از همه تنهاتریم؟

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 9:24 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

اگرگاهی ندانسته به احساس تو خندیدم،

و یا ازروی خودخواهی فقط خود را پسندیدم،

اگراز دست من درخلوت خود گریه ای کردی ،

اگربد کردم و هرگزبه روی خود نیاوردی،

اگرزخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من،

اگر رنجیده خاطر گشتی ازلحن بیان من....

حلالم کن!!!!

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 9:19 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

به یاد کسانی که از صفرآغاز کردند!

به یاد رفاقت های پاک!

به یاد روزهای شیرین دانش آموزی!

به یاد میز و نیمکت های چوبی!

به یاد آن تخته سیاه همیشه در شکنجه!

به یاد عقربه ساعت همیشه درخواب رفته!

به یاد خوش ترین طنین گوش خراش آزادی!

به یاد پنجره های جوش خورده ی چرکی!

به یاد مانع های ارتباط بیرونی!

به یاد پیرمرد همیشه جارو به دست!

به یاد لحظاتی که بی درنگ خوش گذشت!

به یاد روزهای شیرین مدرسه!

وای که چقدر زود گذشت...

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 9:14 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد...

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, | 9:47 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

هوالمحبوب

 

خدایا حس می کنم که چند وقته از تو دور شدم

 

نمی دونم چرا ولی وقتی نماز می خونم دیگه حال و هوای قبل و ندارم

 

شاید ماه رمضان تلنگری باشه برام تا به خودم بیام و بهتر بشناسمت

 

تا دوباره با تموم وجود پای سجاده ی پر از ایمان قامت بگیرم

 

تا دوباره وقتی اسمت اومد چشام پر از اشک شه

 

تا دوباره کارم بشه انس با قرآن و یاد تو

 

من به کمکت نیاز دارم

 

کمکم کن

 


 

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, | 12:20 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, | 11:54 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

من ميگم چشات قشنگه
تو ميگي دنيا دو رنگه
من ميگم چه قدر تو ماهي
تو ميگي اول راهي
من ميگم بمون هميشه
تو ميگي ببين نميشه
من مي گم خيلي غريبم
تو ميگي نده فريبم
من ميگم خوابت رو ديدم
تو ميگي ديگه بريدم
من مي گم هدف وصاله
تو ولي ميگي محاله
من ميگم يه عمره سوختم
تو ميگي قلبم رو دوختم
من ميگم چشمات و وا كن
تو ميگي من و رها كن
من ميگم خيلي ديوونم
تو ميگي آره مي دونم
من ميگم دلم شكسته ست
تو ميگي خوب ميشه خسته ست
من ميگم بشين كنارم
تو ميگي دوستت ندارم
من ميگم بهم نظر كن
تو ولي ميگي سفر كن
من ميگم واسم دعا كن
تو ميگي نذر رضا كن
من ميگم قلبم رو نشكن
تو ميگي من مي شكنم من ؟
من ميگم واست مي ميرم
تو ميگي نمي پذيرم
من ميگم شدم فراموش؟
تو ميگي نه ، رفتم از هوش
من ميگم كه رفتم از ياد ؟
تو ميگي نه مرده فرهاد
من ميگم باز شدي حيروون ؟
تو ميگي بيچاره مجنون
من ميگم ازم بريدي ؟
تو مي پرسي نا اميدي ؟
من ميگم واسم عزيزي
تو ميگي زبون ميريزي؟
من ميگم تو خيلي نازي
تو ميگي غرق نيازي
من ميگم دلم رو بردي
تو ميگي به من سپردي ؟
من ميگم كردم تعجب
تو ميگي ديگه بگو خب
من ميگم تنهايي سخته
تو ميگي اين دست بخته
من ميگم دل تو رفته
تو ميگي هفت روزه هفته
من ميگم راه تو دوره
تو ميگي چاره عبوره
من ميگم مي خوام بشم گم
تو ميگي حرفاي مردم ؟
من ميگم نگذري ساده ؟
تو ميگي آدم زياده
من ميگم دل به تو بستن ؟
تو ميگي اينقده هستن
من ميگم تنهام ميذاري ؟
تو ميگي طاقت نداري ؟
من ميگم خدا به همرات
تو ميگي چه تلخه حرفات
من ميگم اهل بهشتي
تو ميگي چه سرنوشتي
من ميگم تو بي گناهي
تو ميگي چه اشتباهي
من ميگم كه غرق دردم
تو ميگي مي خوام بگردم
من ميگم چيزي مي خواستي ؟
تو ميگي تشنمه راستي
من ميگم از غم آبه
تو ميگي دلم كبابه
من مي گم برو كنارش
تو ميگي رفت پيش يارش
من ميگم با تو چيكار كرد ؟
تو ميگي كشت و فرار كرد
من ميگم چيزي گذاشته ؟
تو ميگي دو خط نوشته
من ميگم بختش سياهه
تو ميگي اون بي گناهه
من ميگم رفته كه حالا
تو مي گي مونده خيالا
من ميگم مي آد يه روزي
تو ميگي داري مي سوزي
من ميگم رنگت چه زرده
تو مي پرسي بر ميگرده ؟
من ميگم بياد الهي
تو ميگي كه خيلي ماهي
من ميگم ماهت سفر كرد
تو ميگي تو رو خبر كرد ؟
من ميگم هر كي با ماهش
تو ميگي بار گناهش؟
من ميگم تو بي وفايي
تو ميگي بريم يه جايي
من ميگم دلم اسيره
تو ميگي نه خيلي ديره
من ميگم خدا بزرگه
تو ميگي زندگي گرگه
من ميگم عاشق پرنده ست
تو ميگي معشوق برنده ست
من ميگم به روزها شك كن
تو ميگي بهم كمك كن
من ميگم خدانگهدار
تو ميگي تا چي بخواد يار
من ميگم كه تا قيامت
برو زيبا به سلامت
پشت تو آب نمي ريزم
كه نگی روندم عزيزم

 

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, | 11:35 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

 

روزگاری‌ یک‌ نگه‌، گرمای‌ صد آغوش‌ داشت‌

 

اشک‌ عاشق‌ مزّه‌ گل‌ چشمه‌های‌ نوش‌ داشت

 

‌  یک‌ نوازش‌ می‌زد آتش‌ بر دل‌ هر بی‌قرار

 

یک‌ سخن‌، پویائی‌ یک‌ بستر گل‌ پوش‌ داشت‌

 

 خنده‌ها بوی‌ خوش‌ عشق‌ و محبت‌ داشتند

 

چشمها گیرائی‌ یک‌ چشمه‌ خودجوش‌ داشت

 

‌ ای‌ که‌ آغوشت‌ ز سردی‌ می‌زند پهلو به‌ غم‌

یاد آن‌ روزی‌ که‌ آغوشت‌ تب‌ آغوش‌ داشت

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, | 11:35 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

 

با هر که سخن گفتم در خود گره ای گم بود

چون کرم شبان تابان می تابیو می تابم

بر هر که نظر کردم گریانو پریشان بود

چون ابر سبک بالان  می باریو می بارم

من درده محبت را هرگز به تو نسپردم

این عقده ی دیرین را میدانیو می دانم

بر مرثیه ام بنگر نقش رخ خود بینی

این قصه ی غمگین را میخوانیو می خوانم

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, | 11:34 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

عجب ای دل عاشق تو ام حوصله داری

تو این سینه نشستی هزارتا گله داری

یه روز عاشق نوری یه روزی سوتو کوری

یه روز مثل حبابی یه روز سنگ صبوری

پر از شک و هراسی همیشه بی حواسی

پر از حرفیو خاموش یه قصه و فراموش

***********

پر از راز نگفته یه کوله بار بر دوش

یه بی طاقت خسته به انتظار نشسته

یه روز رفیق راهی سفر پای پیاده

به اندازه ی عشقی پر از حرفای ساده

واسه روزای رفته سفر قصه ی خوبه

چراغ روشن راه قشنگی غروبه

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, | 11:32 | نویسنده : محمد علی سیاحی |

نمی دونم

نمی دونم چطوری بهش بگم

چطوری بگم که عاشقش شدم

عاشق اون نگاه گرمش

عاشق اون مهرش که تو دلم رفته

چطوری بهش بگم

اون به من خیلی اعتماد داره

اصلا فکرشو نمیکنه

من

نمیدونم چی میشه اگه بفهمه

شاید برای همیشه از من دور بشه

دیگه نتونم کنار باشم

و این حس یک عاشقه

که سر دوراهی مونده

باید تصمیم بگیره

 باید عشقشو با خبر کنه؟

نمی دونم

 كاش وقتي ما هم به اين سن رسيديم .....

من آهنگ غریب روزگارم. غمی بی انتها در سینه دارم. تمام هستی ام یک قلب پاکست. که آن را زیر پایت می گذارم.

تاريخ : دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, | 11:31 | نویسنده : محمد علی سیاحی |